اخلاص امیرالمؤمنین (علیه السلام)
وقتی حضرت امیر(علیه السلام) به حضور رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید، پیامبر سبب مکث او را پرسید. سپس در پاسخ پرسش گران فرمود: «او به مادرم دشنام داد و آب دهان به صورتم افکند، من ترسیدم که برای تشفی خاطرم (خنک شدن دلم و نه برای خدا)، گردن او را بزنم، از این رو او را رها کردم.
وقتی خشمم فرو نشست او را برای خدا کشتم.
همچنین علامه مجلسی می گوید: « یک روز صبح رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) به مسجد آمد، مسجد از جمعیت پر بود، پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «امروز کدام یک از شما برای رضای خدا از مال خود انفاق کرده است؟»
همه ساکت ماندند. علی(علیه السلام) گفت: « من از خانه بیرون آمدم و دیناری داشتم که می خواستم با آن مقداری آرد بخرم. مقداد بن اسود را دیدم و چون اثر گرسنگس را در چهره ی او مشاهده کردم، دینار خود را به او دادم.»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: « رحمت خدا بر تو واجب شد.»
مرد دیگری برخاست و گفت : « من امروز بیش از علی انفاق کرده ام، مخارج سفر مرد و زنی را که قصر سفر داشتند و خرجی نداشتند را به مبلغ هزار درهم پرداختم.»
پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) ساکت ماند. حاضران گفتند: « ای رسول خدا چرا به علی (علیه السلام) فرمودید: « رحمت خدا بر تو واجب شد» و به این مرد با آن که بیش صدقه داده بود نفرمودی؟»
رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود:
« مگر ندیده اید که گاه پادشاهی خادم خود را هدیه ی ناچیزی برایش آورده، مقام و موقعیتی نیکو می بخشد و از سوی خادم دیگرش، هدیه بزرگی آورده می شود، ولی آن را پی می دهد و فرستنده را به چیزی نمی گیرد؟»
گفتند: «چرا»، فرمود: «در این مورد هم چنین است، رفیق شما علی (علیه السلام) دیناری را در حال طاعت و انقیاد خدا و رفع نیاز فقیری مؤمن بخشید، ولی آن رفیق دیگرتان، آن چه داد همه را برای معاندت و دشمنی با برادر رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) داد و می خواست بر علی بن ابیطالب(علیه السلام) برتری جوید. خداوند هم عمل او را تباه ساخت و آن را وبال گردن او گردانید.
آگاه باشید که اگر با این نیت، از فرش تا عرش را سیم و زر صدقه می داد، جز دوری از رحمت خدا و نزدیکی به خشم خدا و در آمدن در قهر الهی برای خود نمی افزود.
صفحات: 1· 2